ذره

در حالات مرحوم شیخ جعفر شوشتری -که از اعاظم علمای گذشته بوده- نقل شده است:

در شوشتر رسم بوده که ایام عید نوروز که مردم به تنظیف خانه‌ها و تعمیر و نوسازی وسایل زندگی می‌پرداختند، مسگرها که کارشان اصلاح ظرف‌های فرسوده بود در کوچه‌ها می‌گشتند و صدا می‌زدند: دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم. مقصودشان این بود دیگ‌هایی را که در طول سال‌ در خانه‌ها کار کرده و سیاه شده است بگیرند و سفید کنند.

در آن ایام مرحوم شیخ جعفر روزی در میان جمعیت عظیمی منبر رفت، تا روی منبر نشست بعد از حمد و ثناء و صلوات فرمود:

«ایها الناس! قدراً نُبیّض، قدراً نبیض؛ ای مردم، ما دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم».

مقصودش این بود دیگ‌ دل‌ها بر اثر نافرمانی‌ها و بدعملی‌ها سیاه شده است، آیا وقت آن نرسیده که این دل‌های سیاه را سفید کنیم؟ مردم، شما که دیگ‌های آشتان را در این ایام سفید می‌کنید، آیا دیگ‌های جانتان نیاز به سفید کردن ندارد؟

نقل شده است این حرف چنان دگرگونی و انقلاب در دل‌های شنوندگان ایجاد کرد که مجلس یک تکان خورد و صدای ناله و شیون از مجلسیان برخاست!

*دریافت

 سدیر صیرفی گوید:بر مولایمان امام صادق علیه السلام وارد شدیم و دیدیم که بر خاک نشسته و مانند مادر فرزند مرده شیدای جگر سوخته ای می گریست و اندوه تا وجناتش رسیده و گونه هایش دگرگون شده و می گوید:

« سیدی! غَیبتُکَ نَفَت رُقادی و ضَیَّقَت عَلَّیَ مِهادی و ابتزَّت منی راحةَ فوادی.

سیدی! غَیبتُکَ اوصلت مصابی بفجایع الابد و فقدُ الواحد بعد الواحد یُفنی الجمعَ و العدد فما اُحِسُّ بدَمعَةٍ ترقی من عینی و انین یفتر من صدری عن دوارج الرزایا و سوالف البلایا الا مَثَّلَ لِعینی عن عوایر اعظمها و افظعها و بواقی اشَدِّها و انکرها و نوائب مخلوطة بغضبک و نوازل معجونة بسختک. »

« مولای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است.

مولای من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدی پیوند داده و فقدان یکی پس از دیگری جمع و شمار را نابود کرده است. 

من دیگر احساس نمی کنم اشکی را که از دیدگانم بر گریبانم روان است  و ناله ای را که از مصائب و بلایای گذشته از سینه ام سر می کشد، جز آنچه را که در برابر دیدگانم مجسم است و از همه گرفتاری ها بزرگتر و جانگدازتر و سخت تر و ناآشناتر است، ناملایماتی که با غضب تو در آمیخته و مصائبی که با خشم تو عجین شده است»

*کمال الدین / ج2 / باب 33 با اندکی تخلیص

خیر دنیا اندک و شر آن آماده و فراهم آمده اش پراکنده، و ملک آن غارت شده، و آبادانی آن رو به ویرانی نهاده... 
خطبه 113 نهج البلاغه...

و عالم بچگی یه اتفاق کوچیک آدم رو شاد و اون روز  رو به یاد ماندنی می کنه. حتما همه از اون وقتا یه اتفاقایی تو ذهنشون دارن .یه اتفاقی که  روال عادی اون روز رو به هم زده.

فکر کن هر روز با سرو صدای گنجشک های درختای نارنج بیدارباش داری.اونم به چه سختی.اما چند روزی  است که جوجه های تازه از تخم دراومده اومدن وبه مرغ و خروس ها اضافه شدن.کار هر روزت با چشمای خواب آلود شده بیرون آوردن جوجه های رنگ و وارنگ از کارتن و آزاد کردنشون میون حیاط وبعدش هم  اینکه بگردی  جوجه خودت رو پیدا کنی.آخه جوجه ها  هم تو خونه شما اسم دارن...

یه کار دیگه هم داری...باید بگردی ببینی مرغ ها کجا رفتن تخم گذاشتن و برشون داری و تحویل بدهی به مادر.اونم  دنبال تخم مرغ میون علف ها ،بوته هاو زیر چوب های قدیمی.

فکر کنین وقتی می خواید تخماشون رو بردارین همشون با هم شروع میکنن به سرو صدا وقد قد کردن با صدای بلند.اونقدر بلند که آبروتو می برن....

نرگس های شیراز...

امسالمان هم...

چیدیدم...

.

.

اما تو ....

باز هم ...

نیامدی....

نیامدی...

دنیا که آمد.والپیپر مذهبی ، والپیپر اهل بیت ، والپیپرحضرت زینب ، والپیپرحضرت زینب کبری، والپیپر ام المصائب

آرام و قرار نداشت.

مدام گریه می کرد.

فقط....

.

.

وقتی حسین...

.

.

بغلش می کرد،

آرام می شد.


 

                                                                                                                               رسول خدا (صلی الله علیه و آله) :    

  

اگر قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهالی باشد، اگر می تواند برخیزد تا آن را بکارد، حتما آن را بکارد.

 

إن قامَت السّاعَةُ و فی یَدِ أحَدِکُم فَسیلَةٌ، فإنِ استطاعَ أن لا یَقومَ حَتّیٰ یَغرِسَها،فَلیَغرِسْها .

On the time of coming the Day of Judgment, if one of you has a sapling in hand and can stand to plant it, so he must do so

کنز العمال، ح 9056

کجایند پاکیزگان در راه و رسم مسلمانی...؟

نهج البلاغه...خطبه 129

از مزرعه آفت زده ام....

از مزرعه  محل عبور شده ام...

از مزرعه  چراگاه شده ام...

و از مزرعه  آتش گرفته ام...

چه انتظاری می توان داشت؟....

.

.

.

محصولی برای برداشت نمانده.... تنها...امیدم به باران توست.

آنکه دائم...

هوسسوختن ما...

می کرد...

...

کاش می آمد و از دور تماشا می کرد....