برای آمدن به زیارتت بایدحساب و کتاب را کنار می گذاشتم.بایدبرای یک بار هم که شده به این عقل حسابگر توجهی نمی کردم.
کاش روی کاغذ به دنبال عشقت نمی گشتم...
کاش برای یکبار هم که شده دو دوتا برایم چهار تا نمی شد....
کاش پیش خودم فکرنکرده بودم که زیارت مستحب است وحفظ جان واجب...
چقدر بهانه ها برای نیامدنم زیاد شده بود!....
کاش دو دو تا می شد ....اربعین....کربلا
.
.
.
*عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ...ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
حضرتش طلب لباس کردند تا پس از شهادت بدنشان
برهنه نماند.
شلواری کوتاه وتنگ آوردند اما نپذیرفتند.فرمودند:
«لا، ذاک لباس من ضربت علیه بالذلّة»
نه، این لباس کسی است که دچار ذلّت شده است...
*بحارالانوار، ج45، ص54.