بهار است...
سبز کن...
....
دانه ...
را از...
خاکم....
سال نو شده،دوست داری چیزی بنویسی متفاوت ....یادت می آید که اول باید برای خودت بنویسی:
"امید داری سال جدید با روز هایش....سالی باشه که به قول های خوبی که به خدا،به خودت و به بقیه می دهی عمل کنی و وباید بدانی و بفهمی که شرط اول اجرای همه قول ها ،نظم داشتنه...همین."
سال منظم و خوش قولی داشته باشیم....
.
.
.
.
قال علی علیه السلام:
...اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم.
...شمارا به تقوای الهی ونظم در کارهایتان توصیه می کنم...
* رضایت مادر
بعد از سه سال راه مکه برای حجاج ایرانی باز شد. رهبری او را به عنوان نماینده ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی معرفی کرد. این بار هم دستور رهبری را بدون چون و چرا قبول کرد. در همین ایام پیش مادرش رفت و گفت: «به دستور رهبر امیر الحجاج شدهام». مادرش هم بعد از کمی تأمل گفت: «احمد جان تو حتماً بهتر از من میدانی که ملک فهد تابع دستورات آمریکاست. اگر شما به آنجا بروی و مصلحت آمریکا چنین قرار بگیرد که شما را بگیرند و بعد به فهد دستور بدهد، فهد اطاعت میکند و این چیزی نیست که هم برای تو، هم برای ایران مناسب باشد.
به محض شنیدن نارضایتی مادرش، نامهای به رهبری نوشت: «پس از صدور حکم با کمال شوق کار را دنبال نمودم و پیشرفتهایی هم در بعضی زمینهها حاصل شد. ولی امروز در ملاقات با مادر بزرگوارم با مسئلهای مواجه شدم که تنها فرد را رهبر عزیزم دانستم تا موضوع را با او در میان بگذارم چراکه جنابعالی همیشه نسبت به خانواده حضرت امام (قدس سره) محبت داشتهاید. والده به جد دستور فرمودهاند از این سفر منصرف شده، و در کنارشان باشم. از آن حضرت درخواست مینمایم در صورتی که اجازه فرمایند درخواست والده مکرم را بر مسئولیت جدید مقدم دارم».
و عالم بچگی یه اتفاق کوچیک آدم رو شاد و اون روز رو به یاد ماندنی می کنه. حتما همه از اون وقتا یه اتفاقایی تو ذهنشون دارن .یه اتفاقی که روال عادی اون روز رو به هم زده.
فکر کن هر روز با سرو صدای گنجشک های درختای نارنج بیدارباش داری.اونم به چه سختی.اما چند روزی است که جوجه های تازه از تخم دراومده اومدن وبه مرغ و خروس ها اضافه شدن.کار هر روزت با چشمای خواب آلود شده بیرون آوردن جوجه های رنگ و وارنگ از کارتن و آزاد کردنشون میون حیاط وبعدش هم اینکه بگردی جوجه خودت رو پیدا کنی.آخه جوجه ها هم تو خونه شما اسم دارن...
یه کار دیگه هم داری...باید بگردی ببینی مرغ ها کجا رفتن تخم گذاشتن و برشون داری و تحویل بدهی به مادر.اونم دنبال تخم مرغ میون علف ها ،بوته هاو زیر چوب های قدیمی.
فکر کنین وقتی می خواید تخماشون رو بردارین همشون با هم شروع میکنن به سرو صدا وقد قد کردن با صدای بلند.اونقدر بلند که آبروتو می برن....
از مزرعه آفت زده ام....
از مزرعه محل عبور شده ام...
از مزرعه چراگاه شده ام...
و از مزرعه آتش گرفته ام...
چه انتظاری می توان داشت؟....
.
.
.
محصولی برای برداشت نمانده.... تنها...امیدم به باران توست.