....به نام باشکوه و بزرگت، دست به دامان شده ام
به آن آویخته ام
و بر آن تکیه کرده ام
که آن، رشته ی استواری است که گسستی برایش نباشد؛
پس پیمانم را مشکن
درخواستم را باز مگردان
خواهشم را در پرده مدار
و آرزویم را کم ارج مشمار
به خاکساری و زاری و نیاز و تنگدستی ام،مهرآور
که مرا جز تو امیدی نیست
و نه آرزویی
و نه نگاهبانی
جز تو،ای خدا،خدا،خدا،خدا،خدا،خدا،خدا،خدا،خدا
.....
صاحب بندگانی
اختیاردار گذشت و کیفری
به ربوبیتی که آن را ویژه ی خود کرده ای
از تو می خواهم
که به نیروی خود،از آتش رهایی ام بخشی
و به مهربانی خود،به بهشت اندرم آوری
و از رستگاران نزد خود گردانی.
بار خدایا!
با پوشش خود مرا بپوشان
و از گرانمایگی ات، جامه در برم کن
به نگاهبانی خود، در پناهم گیر
و با پناهگیری خود، نگاهبانی ام کن
در امنیت خود،پناهم ده
با فراگیری خود،نگاهم بدار
در ارجمندی خود، فرودم آور
و به نیروی خود،نیرومندم ساز
و با بخشش و بزرگواری خود
هیچ دشمنی را بر من چیره مگردان
که بی گمان، تو بر همه کار توانایی.