*منتظر هدیه زیباتون با طعم حدیث هستم.دل ما با هر حدیث شاد می شه...
* لطفا اگه امکان داره این دفعه به جای عبارات رایج:ممنون،زیبا بود،استفاده کردیم،عالی بود،خدا قوت و....احادیث زیبابه یکدیگر هدیه بدیم.یا علی
*منتظر هدیه زیباتون با طعم حدیث هستم.دل ما با هر حدیث شاد می شه...
* لطفا اگه امکان داره این دفعه به جای عبارات رایج:ممنون،زیبا بود،استفاده کردیم،عالی بود،خدا قوت و....احادیث زیبابه یکدیگر هدیه بدیم.یا علی
هرچه یادمون میاد همیشه مریض ها دنبال دکترها بودن و هستن.
همیشه مریض ها هستن که ناز دکتر ها رو می خریدن و منتشون رو می کشیدن.
همیشه این مریض ها هستن که دوری دکترها رو تحمل می کنن و همیشه منتظرن که بر گردن .هیچ کس بهتر از مریض ها از معنی انتظار خبرنداره.اونا خوب میدونن تا ساعت ده منتظر دکتر موندن وهر دقیقه ساعت ها شدنچه طعم تلخی داره.
وقتی دیگر نتوانی تحمل کنی. وقتی تمام راهها را بسته ببینی. وقتی صبرت تمام شده. وقتی تندرویها و کندرویهایت امانت را بریدهاند. وقتی از تنبلیهایت خسته شدهای. وقتی دیگر روی قول دادن نداری. وقتی کارهای نیمهتمام، برایت دهنکجی میکنند و وجداندرد گرفتهای. چند راه بیشترنداری:
برای آمدن به زیارتت بایدحساب و کتاب را کنار می گذاشتم.بایدبرای یک بار هم که شده به این عقل حسابگر توجهی نمی کردم.
کاش روی کاغذ به دنبال عشقت نمی گشتم...
کاش برای یکبار هم که شده دو دوتا برایم چهار تا نمی شد....
کاش پیش خودم فکرنکرده بودم که زیارت مستحب است وحفظ جان واجب...
چقدر بهانه ها برای نیامدنم زیاد شده بود!....
کاش دو دو تا می شد ....اربعین....کربلا
.
.
.
*عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ...ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
من یک بار خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم:
اینهمه فقها، عرفا، فلاسفه، حکما، شعرا؛
اینها چه می خواستند بگویند؟
حرفشان چه بوده؟
یک جملۀ جالب وکوتاهی فرمودند:
«همه آمده بودند به شما بگویند خدا یادت
نرود.شما خدا یادت نرود.»
...میزان نمک غذای هرکسی با دیگری تفاوت دارد؛ چراکه خیلی از مهمانها خودشان اندازۀ نمک را مشخص میکنند. خودشان از بین نمکپاشهای داخل سفره، یکی را انتخاب میکنند. یکی مزۀ نمکش مزۀ پول و ثروت میدهد. یکی ازدواج، یکی اولاد، یکی خانه، یکی ادامۀ تحصیل، دیگری اندیشه و فکر و یکی هم معرفت... .
شخصی که معرفت را انتخاب میکند، ازهمان اول که سر سفره نشسته، دستدراز نمیکند تا نمک را بردارد. او همان کسی است که غذایش را دست گرفته و نزد صاحبخانه میبرد. چراکه او مهمان است و خواسته که خود میزبان برایش نمک بریزد. بههرحال آشپزغذایش همین صاحبخانه است.
خداوند مربی است و ما مربا. برای پختن مربا باید هم شیرینی به کار برد همترشی؛گاهی گرمش کرد ،گاهی سردش .
خدا هم با ما همین کار را می کند.به مربی خود اعتماد کنیم و در کارش اظهار نظرنکنیم و به کارش تن بدهیم و تسلیم شویم. مرحوم حاج اسماعیل دولابی
اینجا آستان امام هشتم، آقا علیبنموسیالرضا علیه السلام است. جایی که میتوان بدون هیچ حیایی همهچیز خواست... وقتی که گفتهاند نمک سفرهتان را نیز از ما بخواهید؛ این یعنی همه چیزتان... نمک برای ما معنی حیا هم میدهد... .
وقتی نمک میخوری، حیا میخوری. مروّت میخوری. همین حیا نمیگذارد تو نامردی کنی. نامردی، دروغ است. زشتی است. خیانت به کسی است که به تو اعتماد کرده. فاش کردن راز دیگری است. ریختن آبروی دیگری است. تهمت است و... .
همین نمک، با شوریاش جلوی شیرینی یک لحظهای اینها را میگیرد. نمیگذارد احساس ضعف کنی. کمکت میکند قوی باشی و بیشتر روی پای خودت بایستی.
شنیدهاید که دختر پادشاهی وقتی پدرش بهترین چیز را خواسته بود برایش نمک آورد؟ همه به او خندیدند. پادشاه نیز او را با عصبانیت از کاخ بیرون کرد. دختر پادشاه رفت و هرطور بود برای ورود به آشپزخانۀ کاخ راهی پیدا کرد. کمکم شد سرآشپز کاخ پادشاه پدر. بدون اینکه کسی بفهمد این دختر پادشاه است. روزی برای پادشاه غذایی درست کرد.
لقمۀ اول که به دهان پادشاه رفت چهرهاش تغییر کرد و درهم شد. غذا را بیرون ریخت و دادوبیداد کرد: «چرا نمک ندارد؟! با این شیرینی که نمیشود خورد! دلم را میزند!»
آنجا بود که دختر پادشاه خودش را نشان داد و گفت: «این همان نمکی است که بهخاطر آن مرا از کاخ بیرون کردید!»
***