ذره

۱۴۲ مطلب با موضوع «تولیدی...» ثبت شده است

و راحیل آسمانی...خطبه خواند.با صدایی زیبا وکلامی دلنشین...

و آنگاه امیر دل ها....

«رَبِّ اَوزِعنی اَن اَشکُرَ نِعمتَکَ التی اَنعمتَ عَلَیَّ»

پروردگارا! مرا بر آن‌ دار که شکر نعمتی که به من دادی، به ‌جای آرم....

فاطمه سلام اله علیها نعمت بود...شُکر داشت...

+

  • ذره

بعضی هوس ها شیرینند....

مثل ...

هوسِ زیارتِ تو ....

....

اینجا... 

بویِ...

مشهد...

می دهد...

بویِ...

قم...

دریافت...شاهچراغ

تا حالا شده کسی را دوست داشته باشی؛ ولی به هر دلیلی نتونسته باشی بهش بگی؟

تا حالا حتی یک­ بار هم پیش خودت احساس نکردی که جای چیزی تو دلت خالیه؟ یا دوست داشتی دلت در پی کسی باشه؟

یا نگاهی که فقط به­ سوی تو باشه؟ یا صدایی که فقط مخاطبش تو باشی؟

یا اینکه دوست داری برات نامه ­ای نوشته باشه و بخوای در تنهایی بازش کنی. کلماتش را یکی­ یکی بخونی و مدام آرزو کنی که تمام نشه؟ و ترسیده باشی از اینکه خاک بگیره؟ یا وقتی دیدی نیست، نگران نبودنش شده باشی؟

یا برایش پیامکی بفرستی یا برات بفرسته و به انتظارت پایان بده؟

دوستش داری؛ حتی اگر بعضی مواقع فکر کنی ازش خیلی دور هستی و دستت هیچ­وقت به او نمی­رسه؟

حتما پیش خودت فکر کردی چقدر بی ­معرفتی است اگر به یکی بگی دوستت دارم؛ ولی او عکس ­العملی از خودش نشان نده و حتی جوابی نده؟!

چقدر به خودت قول دادی که دیگه به او فکر نکنی؛ ولی نتونستی؟

دوست داری بفهمه که به او تکیه کردی و هیچ راهی برای این احساس نداری؛ جز اینکه بگی دوستش داری؟

ولی شاید باشه کسی که قبل از اینکه تو بخواهی دوستش داشته باشی، او دوستت داشته!

و نامه­اش را از قبل فرستاده و وقتی کلماتش را می­ خونی، فقط صدای اوست که می­ شنوی و می­ چشی.

.

.

او دوستت دارم را هر روز برایت می­ فرستد، هر روز صبح که چشمانت را باز می­ کنی... .

او هر روز منتظر است تا تو نیز جوابش را بدهی و برایش بنویسی دوستت دارم.

مطمئن باش برای نوشتن این پیام، هیچ­ کس سرزنشت نمی­ کند و عذاب وجدانی در کار نیست.

حتی شاید به بقیه هم نشانش بدهی که برایش نوشته ­ای... .

دوستت دارم...

برای این مخاطب خاص...

یکی رو تصور کنین که عاشق سیب باشه. به­ خاطر همۀ خوبی­ هایی که سیب داره. از رنگ، بو و زیباییش گرفته تا مزه و طعم... . هر روز از یه کوچه ­باغ سیب هم رد میشه. همون کوچه ­باغی که از وقتی درختا با اومدن بهار سبز شدن، منتظرشون بوده تا الان که وقت چیدن سیب­ ها شده. هرروز، هرطور که شده یه دونه سیب از باغبون گرفته.

یه روز که رفت باغ، باغبون بهش گفت: برو با خودت یه کیسه بزرگ و محکم بیار. خیلی هم سفارش می­ کنه که ته کیسه، سوراخ نباشه. اونم به هر سختی شده یه کیسه پیدا می­ کنه. وقتی برمی­ گرده، می­ بینه باغبون توی باغ نشسته.

 - بیا تو و هرچی می­خوای سیب بچین. آزادِ آزادی. هم خوردن حلال و هم بردن. هر چی بیشتر بچینی، سهم خودته. بزرگ و کوچیکی و سالم و خراب بودنشون هم به انتخاب خودت... .

تو زندگی ­ام گاهی یه فرصت ­هایی پیش میاد تا ما آدما کیسه ­های خالیمون رو پر از سیب و عطرش کنیم. فقط باید حواسمون باشه کیسۀ بزرگ و محکم و سالمی داشته باشیم. سوراخ نداشته باشه و طوری نشه که یدفعه متوجه بشیم هرچی جمع کردیم ازسوراخ ته کیسه ریخته...!

این روزها از اون فرصت هاست...

سال اندوه شد...

برای مصطفی...

وقتی تو رفتی....

...

فاطمه....

...

مادرِ پدر شد...

برای مصطفی...

وقتی تو رفتی....

لینک

خدایا ببخش مرا...

این قدر که به فکر به روز کردن وبلاگ هستم،به فکر به روز کردن دل برای تو نیستم....

رمضان که بیاید باید خیلی چیز ها را تغیییر داد،حتی....

خدا رو شکر،یه ماه رمضون دیگه هم دیدیم...

خالی نکن ...

و....

تکان نده....

کفش هایت را...

بگذار ...

همراهت....

بمانم...

....

بیایم...

...

سلام بر  روز شهادت تو....