ذره

۱۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جانا» ثبت شده است

دریافت

  • ذره

زیارت مان دیر شده است...

بهشت مان دورتر...

.

.

.

.

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:

«خدا داراى حرمى است که آن مکّه است، و پیامبرش هم حرمى دارد که مدینه است، و امیرمؤمنین هم حرمى دارد که کوفه است.و ما هم داراى حرمى هستیم که قم است و به زودى بانویى از فرزند من آن جا دفن مى شود که نامش فاطمه است.هرکسى او را زیارت کند بهشت بر او واجب مى شود.»

علّامه مجلسى، محمّدباقر، بحارالأنوار، ج 57، باب 36، ص 216،

-----------------------------------------------------------
قال اَبی عَبدِاللهِ(علیه السلام):«اِنَّ لِلّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّةُ، وَ لِرَسُولِهِ وَ هُوَ المَدینَةُ، وَ لِاَمیرِالمُؤمِنین حَرَماً وَ هُوَ الکُوفَةُ، وَ لَنا حَرَماً وَ هُوَ قُمُّ وَ سَتُدفَنُ فیها اِمرَأةُ مِن وُلدى تُسَمّى فاطِمَةُ، مَن زارَها وَجَبَت الجَنَّةُ».

قسمتی از خطبه 161 نهج البلاغه... 

دریافت

*وصف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السّلام و سفارش به تقوا و عبرت از گذشتگان....

الهی....

شکرت به خاطر امنیت و سلامتی....

دو تا نعمتی که تا هستن قدروشن رو نمی دونیم....

وقتی گم شون می کنیم تازه می فهمیم که چقدر جاشون خالیه....

.

..

...

....

.....

امام صادق(علیه السلام) از پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل می کند که آن حضرت فرمود:

نعمتان مکفورتان الامن و العافیه ؛ دو نعمت امنیت و عافیت است که شکرشان به جا آورده نمی شود.

(بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۰۷۱، خصال، ج ۱، ص ۹۱) 

20 دی ماه سال روز شهادت امیر کبیر...

یادمان نرود:

ما میراث دار چه خون هایی هستیم...

از گذشته تا حال...

و در آینده...

...

 از هدایای 17 ربیع الاول....یک صفحه کتاب

 اول کلامی بود بی تشویش.جار که زدند،غوغا به ا کرد.کثل غباری سبک ونرم بر سر شهر رو ریخت و معلوم نشد از کجا نازل شده بود:از ملکوت ، از آسمان یا از سوق عکاظ؟

بعدها شاعران به هجوم اصحاب فیل تشبیه اش کردند؛به لشکری که وقتی اول بار خبرش به گوش ها رسید کسی باور نکرد.جدی نگرفت؛همه حیرت زده از هم می پرسیدند،شنیده اید ؟دیده اید؟

 از نجوایی دو نفره آغاز شد،دویی که هیچ کس ندیده بودشان،نمی شناختشان.کلام را بر خاک وباد زده مکه  وا گذاشتند و رفتند.بعد دهان به دهان زیر سقف چوبی سوق عکاظ جاری شد.هر کس که دور بیتعتیق پابرهنه طواف می کرد ،این ندا را می شنید:

کودکی محمد نام از حلیمه گم شده؛کودکی...

...تا کلام به صاحب کلام رسید.سید بطحا در حال نظاره طواف کنندگان حرم بود که ندا به گوشش رسید.با شنیدن نام نوه خود غضبناک شد.اول بار ندارا باور کرد،چرا که فرزندش فرسنگ ها از اینجا، از این هوای خفه و بادزده دور بود،قبیله بنی سعد کجا ، سوق عکاظ کجا؟اما...اگر این کلام راست باشد...اگر فرزندش گم شده باشد...شاید دسیسه ایی ....طاقت نیاورد.دستور داد مردان قریش و پسرانش جمع شوند در سه کنج حجرالاسود.

پای پیاده ، دست بر قبضه شمشیر،گرد بیت عتیق می گشت و ندا می داد:سوار شوید ای بنی هاشم تا او را بیابیم.اگر راست باشد،از اسب پیاده نمی شویم تا محمد را پیدا کنیم.اندکی بعد طواف کنندگان بیت عتیق ، گروهی سوار را دیدند که خاک کنان از زمین مکه بیرون زده،به سمت کوه ابو قبیس می تاختند.جلودار سواران،پیرمردی سپید محاسن بود که اسبش را به تازیانه گرفته پیش می تاخت...

    

پ.ن:

 

*خوانش این کتاب را از دست ندهیم.رمانی است درباره پیامبر گلها و حادثه ای که برای آن حضرتش در دوران کودکی اتفاق افتاده اما...

یادم می آید این کتاب را یک نفس خواندم.

  • ذره

  • ذره


الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

ذکر صلواتی...

هدیه به ....

روح بزرگ...

مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی رحمه الله علیه

و تمام رفتگان خاک....

...

                                                                                   ***