در زندگی هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم
نخستوقتی
دیدمش که به پستی تن می داد تا بلندی یابد.
دوم ، آن گاه که در برابر از پاافتادگان ، می پرید.
سوم ، آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید.
چهارم ، آن که گناهی مرتکب شد و با یادآوری این که دیگران نیز همچون او دست
به گناه میزنند ، خود را دلداری داد.
پنجم ، آنگاه که از ناچاری ، تحمیل شده ای را پذیرفت و شکیبایی اش را ناشی
از توانایی دانست.
ششم ، آن گاه که زشتی چهره ای را نکوهش کرد ، حال آن که یکی از نقاب های
خودش بود.
هفتم ، آنگاه که آوای ثنا سرداد و آن را فضیلت پنداشت.
جبران خلیل جبران
سلام دوست عزیز صبح زیبای بهاری سبز و نیک روز پربرکت و شادی داشته باشید
کـمـکـم کـن تا همانند
ابـرهـای نـزدیکـت
بـبـارم
تـا شـایـد بـتـوانـم
غـمـی را بـشـویـم و دلـی را
سـبـک کـنـم
++
التماس دعا
یازهراکربــ بلا ان شاءالله
سلام
خیلی عالی بود
سلام و سپاس
التماس دعا
در جائی خواندم که عارف وارسته مرحوم حاج اسماعیل دولابی در باره مفهوم انتظار تمثیل زیبائی داشتند ، ایشان می فرمودند : پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند همهجا را مرتب میکرد میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد. هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.
زرنگ
باش! خنگ نباش! گیج نباش!
امام مهربانم
با تو می گویم و از خود می پرسم ؛
چرا هیچ از حج باز گشته ای پیغام تورا برای ما نمی آورد ؟
چرا وقتی مردم به هم می رسند،نمی پرسند:تازگیا از آقا چه خبر؟
چرا روزنامه ها ،خبری از تو نمی نویسند ؟
چرا دیگر جمعه ها کسی در دروازه شهر به انتظارت نمی ایستد ؟
چرا هیچ کس برای آمدنت نذر نمی کند ؟
چرا دعاهایمان هم از نام تو خالی شده است ؟
چرا بودنت را باور نکرده ایم ؟
چرا وقتی که به شهر ما می آیی ؟ آمدنت را حس نمی کنیم ؟
چرا نیامدنت را با بودن یکی می گیریم ؟
چرا چشم هایمان چنان آلوده گناه شده که شایستگی دیدارت را از کف داده ایم ؟
چرا زبان هایمان چنان با دروغ پیوند خورده که دیگر نتوانستیم لا تو هم سخن شویم ؟
چرا دل هامان آنقدر سخت و سنگی است که نام تو هیچ لرزه ای بر آن نمی اندازد ؟
چرا شرمنده نگاهت ، از همین نزدیکیها نیستیم ؟
چرا همراه نسیم بوی خوش تو را حس نمی کنیم ؟
چرا صدای گام های تو را که نزدیک می شوی ،نمی شنویم ؟
چرا برای زودتر آمدنت دعا نمی کنیم ؟
چرا طلوعت را تمنا نمی کنیم ؟
چرا ما قدر ناشناسان فرامو شت کرده ایم ؟
چه شد ای دوست که ما جا ماندیم ؟
از تو و از غم تو وا ماندیم ؟
چه شد ای گم شده اما پیدا
کز حضورت همگی جاماندیم ؟
ای خدا ! غیبت او شده بی حد و حساب
شیعیانش همه اندر طلب جرعه آب
تو زدر یای کرم لطف کن اورا برسان
به دعای طلب منتظران ، منجی مارا برسان .
همچون مادرمان زهرا ریخت و پاش کنیم...
که فرمود: یابنی الجار ثم الدار
چقدر نوای وبتون زیباست........
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه...
هر چه داری ریزش کن.
سلام جالب بود
از اینکه به وبم اومدید خوشحالم منتظر حضور دوباره ی شما هستم
با افتخار لینک شدید اگه دوست دارید نام وبلاگ من رو بانام:ورق پاره های خاکی
در لیست لینکاتون قرار دهید
زمان به انتظار نشسته...
عقربه ها بی وقفه می چرخند تا فرج حاصل شود...
همه می چرخند....
و حال...ساعت انتظارش را درک کرد..و در راهش چرخید....
و حتی درخت سرکوچه که چندین سال هست به انتظار سرکوچه ایستاده...
عید که می شود به امید اینکه آقا بیاید و میوه ای بچیند....بار میدهد...
از وقتی ابرها این صحنه را دیده اند....همیشه گریه می کنند...
و زمین از فشار دوری آقا به خود می لرزد...
گویا تب و لرز کرده...
سنگ چوب انتظار را فهمیدند...و عده ای هنوز....
(عبدالمهدی منتظرالمهدی)
شیشه عطربهارلب دیوارشکست
وهواپرشدازبوی خدا
دیدنش آسان است
سخت آن است نبینی و حس نکنی عطر خوش و سبز خدا
سلام صبح آدینه شما سبز و نیک
امام زمان علیه السلام می فرمایند:
وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا
اگر چنانکه شیعیان ما –که خداوند بر انجام طاعت خویش ،آن ها را موفق گرداند – در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند همدل می شدند، سعادت دیدار ما از ایشان به تاخیر نمی افتاد.
بحار الانوار ، ج53، ص177؛ احتجاج، ج2، ص498
سلام علیکم.من که پست سیدی رو نیافتم...
االتماس دعای فرج
یازهرا
سلام.نگاهتان را دوست داریم و خدایی که در این نزدیکی است
بروزیم با " جنس بنجل"
و دعوتید به:
dayyan.blog.ir
دل اگر دل باشد٬دلبر شناس نیز هست ..
و این حقیقت است که ٬
صدف تا سکوت بر لب دارد ٬ گوهرش به کام خواهد ماند
هیهات ! اگر به روی نااهل لب به تبسم بگشاید !
دیگر نه آنست که بود..
سلام صبح سبز بهاری شما نیک
دیگرشده ام دچار وسواس "بیا"!
بدجور به عصرجمعه حساس"بیا"!
گفتی به عموی خود ارادت داری!
این بار قسم به دست عباس "بیا"
(اللهم عجل لولیک الفرج)
منتظر حضورشماهستم
امیدواری به خداوند، ارزشمندترین چیزها و نردبان عزت است امام جواد ع
فرارسیدن ماه مبارک
رچب و میلاد مسعود امام محمد باقر نیک التماس دعا
سلام صبح سبز بهاری شما نیک
حضرت علی:
مراقب فکرت باش که گفتارت میشود،
مراقب گفتارت باش که رفتارت میشود
و مراقب رفتارت باش که عادت میشود
مراقب عادتت باش که شخصیتت میشود
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود
سلام صبح سبز بهاری رجبی شما سراسر پاکی و صفا التماس دعا
سلام عصر سبز بهاری رجبی شما سراسر پاکی و صفا التماس دعا
چه
زیبا روزهایی خدا دارد
انگار تازگی می دهند این یکنواختی زندان زندگی را
چه زیباست نام علی را شنیدن و مست غرور فاطمه شدن
چه زیباست شیعه بودن و علی علی گفتن
و زیباتر
یادآور مهربانی های پدر
میلاد امام عاشقان و روز پدر نیک
حُبُّ الدُّنیا یُفسِدُ العَقلَ وَ یُصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِکمَةِ وَ یوجِبُ اَلیمَ العِقابِ؛
دل بستگى به دنیا، عقل را فاسد مى کند، قلب را از شنیدن حکمت ناتوان مى سازد و باعث عذاب دردناک مى شود.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 12 ، ص41
سلام صبح سبز بهاری رجبی شما سراسر پاکی و صفا التماس دعا
اشتباه میکنند بعضیها
که اشتباه نمیکنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد! علی صالحی
عَوِّدْ لِسانَکَ لینَ الْکَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ، یَکْثُرْ مُحِبّوکَ وَ یَقِلَّ مُبْغِضوکَ؛
زبان خود را به نرمگویى و سلام کردن عادت ده، تا دوستانت زیاد و دشمنانت کم شوند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص435 ،ح9946