اینجا آستان امام هشتم، آقا علیبنموسیالرضا علیه السلام است. جایی که میتوان بدون هیچ حیایی همهچیز خواست... وقتی که گفتهاند نمک سفرهتان را نیز از ما بخواهید؛ این یعنی همه چیزتان... نمک برای ما معنی حیا هم میدهد... .
وقتی نمک میخوری، حیا میخوری. مروّت میخوری. همین حیا نمیگذارد تو نامردی کنی. نامردی، دروغ است. زشتی است. خیانت به کسی است که به تو اعتماد کرده. فاش کردن راز دیگری است. ریختن آبروی دیگری است. تهمت است و... .
همین نمک، با شوریاش جلوی شیرینی یک لحظهای اینها را میگیرد. نمیگذارد احساس ضعف کنی. کمکت میکند قوی باشی و بیشتر روی پای خودت بایستی.
شنیدهاید که دختر پادشاهی وقتی پدرش بهترین چیز را خواسته بود برایش نمک آورد؟ همه به او خندیدند. پادشاه نیز او را با عصبانیت از کاخ بیرون کرد. دختر پادشاه رفت و هرطور بود برای ورود به آشپزخانۀ کاخ راهی پیدا کرد. کمکم شد سرآشپز کاخ پادشاه پدر. بدون اینکه کسی بفهمد این دختر پادشاه است. روزی برای پادشاه غذایی درست کرد.
لقمۀ اول که به دهان پادشاه رفت چهرهاش تغییر کرد و درهم شد. غذا را بیرون ریخت و دادوبیداد کرد: «چرا نمک ندارد؟! با این شیرینی که نمیشود خورد! دلم را میزند!»
آنجا بود که دختر پادشاه خودش را نشان داد و گفت: «این همان نمکی است که بهخاطر آن مرا از کاخ بیرون کردید!»
***
آری! مزۀ همهچیز ما از نمک شماهاست. اگر کم بشود باب میل نیست و میخواهی اضافهاش کنی، اگر هم زیاد باشد قابل خوردن نیست. هر دو نتیجهاش یکی است. نمیتوانی بخوری.
پس؛
خدایا!
به حق صاحبمان، نمک این عالم...
نمک و حیا را بهاندازه به ما بده. به اندازهای که نه خیلی شورمان کند و نه خیلی شیرین که برای هیچکس حتی خودمان نیز قابل تحمل نباشد!
از داخل سفرۀ ما و غذای ما هم برندار که بدون نمک هم اوضاع خراب میشود و هم اخلاق پادشاه درهم...!
«نمک» ادامه دارد...
عالی بود طبق معمول..
یا علی..